کد مطلب:298611 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

غصب فدک


فدك دهكده ی كوچك یهودی نشینی بود در نزدیكی مدینه و فاصله ی آن تا مدینه در عرض دو تا سه روز طی می شد. و چنانكه در تاریخ زندگانی پیغمبر بزرگوار اسلام


شرح داده شد، در سال هفتم هجرت، رسول خدا (ص) علی بن ابیطالب (ع) و به نقلی محیصه بن مسعود، یكی از مسمانان، را به نزد آنها فرستاد تا تكلیف یهودیان را پس از این همه پیمان شكنی و ضربه های متعددی كه به مسلمانان زدند، روشن كند. به آنها گفته شد یا مسلمان شوید تا مانند دیگر مسلمانان جان و مالتان محترم و محفوظ باشد و یا آماده ی جنگ شوید.

یهودیان مزبور كه مطلع شده بودند مسلمانان تازه به جنگ یهودیان خیبر رفته اند و هنوز سرنوشت آنها روشن نیست و امیدی هم داشتند كه شاید یهودیان خیبر در برابر مسلمانان مقاومت كرده و پیروز شوند، چند روزی در دادن پاسخ تعلل كرده تا وقتی كه خبر سقوط و فتح قلعه های خیبر بدانها رسیدند و دیدند تاب مقاومت در برابر لشكر نیرومند اسلام را ندارند تسلیم شده ولی دین اسلام را هم اختیار نكردند. اما بر طبق نقل ابن ابی الحدید كه از چند طریق روایت كرده [1] حاضر شدند نیمی از سرزمین و باغهای خود را به پیغمبر واگذار كنند، البته بر طبق نقل دیگری كه خود او كرده [2] و در پاره ای از روایات هم آمده است تمامی آن باغها و مزارع را به پیغمبر واگذار كردند و پیغمبر نیز به آنها اجازه داد تا در آنجا بمانند روی قراردادی زراعت كنند. پیغمبر اسلام نیز- به شرحی كه خواهد آمد- فدك را به فاطمه بخشید.

این مطلب از نظر آیات قرآنی و روایات، و خلاصه از نظر فقهی نزد همه ی مسلمانان مسلم است كه هر سرزمینی بدون جنگ و قتال فتح شد و صاحبان آن آنجا را واگذار كردند، آن زمین خالصه ی پیغمبر بوده و مسلمانان دیگر در آنجا حقی ندارند، و فدك از همین قبیل بوده است.

اختلاف و یا بهتر بگوییم ادعای بیجا و سخن نابجای ابوبكر از اینجا شروع می شود كه در برابر فاطمه ی زهرا می گفت پدرت فرمود:

«نحن معاشر الانبیاء لا نورث ذهبا و لا فضه و لا عقارا و لا دارا، ما تركنا صدقه»

(ما پیغمبران چیری پس از خود ارث نمی گذاریم نه طلا و نه نقره و نه زمین و نه خانه، هر چه را می گذاریم صدقه است و متعلق به عموم مسلمانان است.)


به هر صورت دنباله ی این توطئه ی سیاسی كه علیه خاندان پیغمبر طرح كرده بودند اجمالا به اینجا می انجامد كه بر طبق تواریخ، فاطمه ی زهرا (س) هنگامی كه شنید فدك او را متصرف شده اند، نخست به نزد ابوبكر رفته و فرمود: به چه دلیل ملم مرا غصب كرده اید؟ ابوبكر همان پاسخ را داد كه پدرت چنین گفته و من نمی توانم برخلاف دستور پیغمبر رفتار كنم، فاطمه (س) فرمود: فدك مال موروثی نبوده كه من به عنوان شاهد به نزد ابوبكر برد، و ابوبكر در مقابل فاطمه درمانده شد اما عمر بن خطاب، یار باوفای ابوبكر و وزیر و معاون وی؛ و در حقیقت گرداننده ی اصلی این توطئه كه می خواست با تثبیت مقام خلافت برای ابوبكر راه را برای خلافت خود باز كند، و به قول معروف: از این نمد كلاه بزرگی برای خود تهیه نماید- به كمك او شتافت و گفت: از نظر شرعی گواهی دادن این گواهان تمام نیست زیرا ام ایمن كه زن است و علی بن ابیطالب هم كه شوهر فاطمه است و به نفع او گواهی می دهد، باید غیر از این دو گواهان دیگری بیاوری؟ فاطمه ی اطهر كه فهمید اینان توطئه كرده اند و نمی خواهند سخن حق را بپذیرند با منطق و برهان اصل مدعای دروغین آنان را كه می گفتند پیغمبران ارث نمی گذارند در هم فروریخت و با دلیل ثابت كرد كه فرضا پدرم فدك را به من نبخشیده باشد هیچ گاه پدرم چنین حرفی نزده است زیرا این سخن مخالف با تمامی ادله و آیات عمومی ارث است و از نظر فقهی یك حدیث واحد كه راوی آن فقط خود ابوبكر است نمی تواند عموم آیات قرآنی را تخصیص بزند، و اگر می گویید در مورد پیغمبران تخصیص خورده با آیات دیگری نیز كه در مورد توریث انبیای الهی در قرآن آمده مخالفت دارد.

سرانجام ابوبكر را قانع كرد و قباله ی فدك را به نام فاطمه ی زهرا نوشت و بدو داد ولی باز هم عمر خود را وارد معركه نمود و كار خود را كرد و قباله را از فاطمه گرفت و آن را درید و گفت: ما زیر بار این حرفها نخواهیم رفت و فاطمه (ع) كه چنان دید به مسجد آمد و در حضور همه ی مسلمانان آن خطبه ی بلیغ و پرمعنا را- كه ان شاءالله در


صفحات آینده مشروحا ذكر خواهیم كرد- ایراد فرمود، و به دنبال آن به خانه رفت و عدم رضایت خود را از ابوبكر و عمر بخصوص به اطلاع مردم رسانید، و آن دو نیز به هر ترتیبی خواستند فاطمه را از خود راضی كنند نتوانستند و در آخر پس از گذشتن چند روز فاطمه ی زهرا با دلی پر از غم و اندوه و با حال غضب و خشم نسبت به آن دو نفر از دنیا رفت و حتی به علی (ع) وصیت كرد جنازه اش را شبانه غسل داده و دفن كند كه آن دو نفر حتی در مراسم كفن و دفن او نیز حاضر نشوند، و عملا نیز عدم رضایت خود را از آنها به مردم آن زمان و آیندگان بفهماند.

ما به عنوان توضیح مطلب برای خواننده ی محترم ناچاریم با استفاده ی از كتابهای بسیاری كه در این باره نوشته شده و در صدر آنها می توان نام كتاب نفیس النص و الاجتهاد مرحوم علامه ی بزرگوار سید شرف الدین را نام برد، در ضمن چند عنوان شرح بیشتری برای این مطلب ذكر نموده تا بطلان ادعای ابوبكر بهتر روشن شود:


[1] شرح ابن ابي الحديد، ج 4، ص 78.

[2] شرح ابن ابي الحديد، ج 4، ص 78.